بارانمبارانم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

فرشته کوچولوی ناز من

سه ماه اتفاقات خوب وبد

1393/6/30 16:47
نویسنده : بهار
347 بازدید
اشتراک گذاری

بلاخره طلسم سه ماهه شکست و نت و لپ تابمون  ذرست شد و ما هم امدیم که وب دخملیو اپ کنیم جشن

میخوام اینجا از دوستانی که پیام و تبرک گذاشتن واسه تولد دخملی تشکر و تقدیر کنم محبت

خب عرضم به حضورتون کلی وقایع داشتیم تو این سه ماه خوب  بد تلخ و به یاد ماندنی

مسلمااگه بخوام همهرو تعریف کنم خیلی طولانی میشه پس مختصر میگم

فردای تولد خانخانوما رفتیم الموت که خیلی خوش گذشت

عسل مامان تو تاریخ 26.3.93 در سن یکسال و 13 روزگی اولین قدمشو برداشت ظهرش سه قدم به طرف من برداشت و شبش که خونه عمو امیرش بودیم خیلی قشنگ بلند شد و راه رفت کلی منو ذوق زده کرد و البته خودشو چون ول کن نبود و همش به پاهای درحال حرکتش نگاه میکرد قوربونشدلغک

یه سفر شمال و قزوین هم رفتیم که شمال واسه اولین بار ابتنی کردی و هیجوره بیخیالش نمیشدی چون دیوونه اب هستی مثل یه ماهی کوشولودلخور

چند بار مریض شدی سخت و درحال حاضر هم مریض تشریف  دارین ومن ناراحت

ماشالا هزار ماشالا یه حرفایی میزنی یه نازو اشوهایی میایی که همه دوست فامیل دلشون میخواد بخورنت

کلمه هایی که میگی ایناس. بابا . اب . ماما. ماست. بازتو(بازکن) .دست .دادا. اجی. ممه  .ببه. هاپو . جوجو .البته ما هرچی میگم تو هم بعدش تکرار میکنیگیج

از شیطنتات بگم که اوفففف

دیگه به معنای واقعی کم مونده از دیوار راست بالا بری همش روی میزو و صندلی و سابو و پاتختی و کلا ارتفاعات به سر میبری اگه کف خونه یه لیوان افتاده باشه میخوای ازش بری بالا وروجک منقوی

چند وقت پیش پیشونیت خورد به تیزی مبل کلی باد و کبود شد تا چشمت و کلی گریه کردی و منم حالم بد شد خیلی و همینطور بابایی خطا

تقریبا یه هفته اس از شیزار امدیم عروسی پسر خاله بابا بود ما 5 روز اونجا بودیم تو هم حسابی اتیش سوزوندی و درست روز عروسی حالت بد شد و بردیمت بیمارستان ویروس گرفته بودی و حالت خوب نبود این درحالی اتفاق افتاذ که منم به شدت مریض بودم و تو هم یه مروارید دیگه دراوردی و مریضم شدی حسابی کج خلق بودی تازه فردای عروسی هم حرکت کردیم به سمت تهران خلاصه که خیلی سخت بود گلمخسته

راستییییی یه قرار ملاقات داشتیم با بیشتر بچه های نینی سایت که خیلی خوش گذشت حسابی و تو هم کلی نینی ملاقات کردیدرسخوان

مامان جون حسابی شیرین شده و خانم و جیگر والبته شیطون هروز کارای جدید یاد میگیره اگه یه روز منو بابایی حال نداشته باشیم انقد نازو ادا میاد و دلبری میکنه که حال خودمون فراموش میشه بوس

این هم خلاصه ایی از سه ماه اتفاقات با گل دختری

عکس هم بزودی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)