شش ماه دوم و خانم شدن بارانی
دختر قشنگم به سلامتی رفتی تو هشت ماه
عزیزدلم کلی شیطون شدی و بلا و البته فضول...
دوست داری این سرخونه تا اون سر غلت بزنی شعر بخونی کارتون نیگاه کنی والبته من هم کنارت باشم چون تا بلند شم جیغت میره هواااااااا
گلم داری تلاش میکنی برای چهاردستو پا و هنوزم خبری از دندونات نیست عشقم
کلی غر مزنی لا لا میخونی برا خودت و کلمه هایی مثل دا.با با . ما ما . اگا . هم رو میگی
عسلم کلا حساسیتت برطرف شد خدارو شکر یا شایدم اصلا حساسیتی در کار نبوده
مامان جون برخلاف مرقبتای ویژه ایی که داشتم که سرما نخورید یه سرمای شدید خوردی که چند روز که حالت بد بود حال منو بابایی هم حسابی گرفته بود چون اصلا حال نداشتی گریه میکردی و بیحال و سرفه های وحشتناک که خیلی بد بود حتی هیچ حرکتی نمیکردی تا انقد بابایی باهات بازی کرد تا تو خندیدی برامون نازنینم زود خوب شو مامان ما اصلا دلمون نمیخواد تورو اینطور ببینیم
دوست داشتنی مامان شب یلدای امسالو خونه مامان بابایی بودیم و اون شب برخلاف سالهای پیش یه لطف و قشنگی خاصی با وجود شما داشت خوب با شیطونیات سر همه رو گرم کرده بودی
اینم چند عکس از زبون باران کوچولو
این بافتو ماما بزلگم بافیده شب یلداس
در حال ناز کردن برای عکاسان محترم که ریختن رو سرم تا عکس بگیرن
میخوام بیام بخولمتوننننننننننننننننننن
نه بابا شوخی کردم
ترجیح میدم گوشی تلفننو بخورم هم تمیزتره هم خوشمزه تا قراره همشو بکنم تو دهنم .حرفیه؟
یه روز صبح من درحال خوردن استخون کله پاچه و دیدن تی وی
اخه ببینید چه ژسی گرفتم واسه مامانم.....جیگر شدم؟
اینجا رینه اس مامانم حس عکاسیش گل کرده منو گذاشته رو قندیل و یخا
البته منم بدم نیومدا اگه بابایی دستمو ول میکرد میرفتم یخ بازی
اینجا هم عکس ماهگرد هفت ماهگیمه یه لحظه نقش دخترای مودب و خندانو بازی کردم فقط واسه عکس ....
لباسم بنشف بود نمیدونم چراابی شد شبیه پسملا شدم
درهر صورت فعلا .