بارانمبارانم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

فرشته کوچولوی ناز من

قلب من

........اما قلبم در کالبد تنم می تپد و تنها متوجه توست                   به تو تعلق دارم, راه دیگری برای بیان آن ندارم  و آن هم به اندازه کافی موثر نیست...........   ...
21 ارديبهشت 1392

26 روز تا امدنت......

گل مامانی داریم ماه اخرو میگذرونیم و با پا گذاشتن تو فرشته اسمونی به این دنیا فقط 26 روز دیگه مونده.......... اصلا باورم نمیشه 8 ماهو سپری کردم وتا کمتر از یک ماه دیگه صاحب فرشته ناز خودم وبهترین و قشنگترین لطف خدا میشم  امیدوارم که لیاقتت رو داشته باشم نازم همه احساسم جات حسابی تنگ شده و دیگه جایی واسه قر دادن نداری در عوض وقتی پای کوچولوتو فشار میدی و قلمبه از شکمم میزنه بیرون خیلی حال میده با اینکه دردم میگیره حسابی ولی به نظرم شیرین ترین درد دنیاست نمیدونی چقدر مشتاق دیدارتم و خواهان بغل کردنت .....      ...
21 ارديبهشت 1392

عکس دختر بلای من

سلام قشنگم عید امسال هم با وجود تو زیباتر از قبل گذشت و ما منتظر تا نیمه های خرداد روزها رو میشمریم....... عمرم 3 روز پیش با بابایی و مامان بزرگت رفتیم سونو سه بعدی که هم از سلامت شما مطمئن شیم هم از جنسیت شما که من تا اون روز بی تاب دیدنت بودم خلاصه که کلی ورجه ورجه میکردی تو دل مامانی هم حست میکردم هم مشت و لگد زداناتو میدیدم وقتی دکتر تک تک اجزای بدنتو نشون میداد دوست داشتم چهار چشم دیگه قرض میکردم و میدیدمت دختر با حیای من دستاتو مشت کرده بودی جلو صورتت و هیچ جوره راضی نمیشدی برداری تاما صورت ماهتو ببینیم ولی بلاخره انقد دکتر اینور اونو کرد تا نیمرختو دیدم گلم یه صورت تپل داشتی با یه دماغ کوشولو و لبای خوشگل.... و معلوم شد...
16 ارديبهشت 1392

دختر گلم عیدت مبارک مامانی

سلام عسلم  عید قشنگت مبارک .   نازک مامان عید امسال با همه عیدا حسابی فرق میکرد یه شور و حال دیگه ایی داشت یه حس زیبا داشت که همه اینارو تو واسمون به ارمغان اوردی این بهاروتو با لگدهای محکمو و کوچولوت برام از هر بهاری خاطره انگیز تر کردی عزیز دلم داریم میرم تو 8 ماه و با بوس کردن تو 2 ماه فاصله دارم باورم نمیشه بیصبرانه با بابایی منتظریم تا تورو تو بغل بگیریم بابای مهربونی که تو این مدت واسه منو گل دخترش کم نزاشته وهمه جوره مواظبمون بوده یه بابای نازنازی که مامانی خیلی دوسش داره نازگلم واقعا از اینکه بگم چه احساسی بهت دارم عاجزم وقتی باهات حرف میزنم تو با تکونات جوابمو میدی وقتی عین ماهی از این ور به اون ...
10 فروردين 1392

اغاز 25 هفتگی

دخترگل مامان سلام میدونم که خوبی چون همین الان که دارم مینویسم داری با لگدات این حسو بهم میدی عمرم به همین زودی 6 ماهرو سپری کردیم و داریم به بغل کردن هم نزدیک میشیم                        هرچند میدونم دلم واسه این روزا خیلی تنگ میشه بس که تو بااین تکونات و شیطونیات این دوران رو واسم شیرین تر کردی       نازنینم از موقعی که با لگد زدنات وجودتو بیشتر بهم نشون دادی تازه میفهمم یه مادر چه احساس لطیفی رو میتونه داشته باشه که با هیچ چیز تو دنیا عوضش نمیکنه یه حسی که نه به کسی داره ونه قبلا داشته انق...
26 اسفند 1391

روزی که فهمیدیم نی نی ما دخمل طلاس

بعد از ماها انتظار فهمیدیم شما دخمل طلایی هورااااااااااااااااااااا                                                                                                     ...
21 بهمن 1391

یه هفته استراحت مطلق

سلام عشقم امید دارم که خوب باشی چون من اصلا خوب نبودم و یه هفته استراحت مطلق بودم خیلی سخت بود گلم احتمالا بدترین روزهای دوران بارداریم بود ولی من به خاطر وجود تو همرو تحمل کردم تا تو سلامت باشی عزیزم ولی حسابی منو بابایی رو ترسوندی هاااااا تو اون مدت مامان بزرگ وبابایی و خاله نعیمه خیلی زحمتونو کشیدن که امیدوارم بعدا از خجالتشون درایم ولی بعد یک هفته بلند شدم که انگار دوباره متولد شدم ودرست روز قبل شب یلدا بود وشب یلدارو با مامان بزرگ ها و عمه م دایی ودایی بابایی دور هم بودیم گلم  وحسابی خوش گذشت                    &nb...
2 بهمن 1391